شب عروسیه توئه شب شکستن دلم مجبورم از امشب دیگه از زندگیه تو برم شب عروسیه توئه مثل فرشته ها شدی فرشته ی قشنگ من آخر ازم جدا شدی؟ خیره شدی به چشم اون خیره شدم به عکس تو آتیش میگیره زندگیم وقتی میگیره دستتو…
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 189
اون بعد از ظهر از یاد نرفتنی… اون شب یهو سرد و رگ زن بارانی… اون دلهره همیشه همراه… اون لرزه های نفس تنگ کن… اما بی خیال اینها دل به دریا که نه… اما به خشکی احساس زدم… اومدم که بهت بگم… که……. تو هم خوب میدونستی… که چقدر در گیر دیدنم…دیدن تو … بی نهایت غرق گفتن…گفتنه… ههـــــــــــــ… اما خبر نداشتی… من نازکم و حساس چو برگ گل… بله بر خلاف جنس مرد بودنم… اولین بار…با آگاهی… با آن همه پارادوکس های ذهنی… و تناقض های رفتاری تو… انتظار از تو نداشتم… خنده کنان…بی توجه… آخه چرا نمیدونستی… من حساس…میفهمم که تو نقش بازی میکنی… چقدر هم زیبا…اما برای استادی مث من نه… مدت هاست که دارم با رنگ جدول ها… تیکه پاره های سفید و زرد خیابونا… میخندم…که مبادا آهی بکشم… و جاده انتقامی نا خواسته بگیرد… بحکم قاضی دنیا…و بغض زمین… آه را به دل آسمان هدیه میکنم… شاید خدا اون شبِ یهو سردِ رگ زنِ بارانی… آه آسمان را ارزانی لحظه ی عریان تو و من کرد… باور کنی یا نه…متاسف باشم یا نباشم… اولین و آخرین بودی… دور از این تله پاتی ها… دور از ترحم و تنهایی… تو قلبم حک شدی… آخر چرا نمیدونستی… آخر چرا هنر پیشه گیت رو بمن فخر کردی…؟؟؟!
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 159
دستانش را بر پلکهای بسته ام کشید. همان عطری را زده بود که همیشه میزد…. آرام چشمانم را گشودم، مبادا بترسد و دوباره برود... دستانم را دراز کردم . همانجا بود، واقعیت داشت. نشستم ، به چشمان یشمی اش خیره شدم. ناگهان از جا پرید…دستم را گرفت: بلند شو… پاشو. دنبال هم درآن چمنزار دویدیم. نمیدانم چند ساعت شد. اصلا خسته نمیشدم. دوست داشتم تاابدیت بدوم. ناگهان باران گرفت. ایستاد. دستش را روی گونه ام کشید: دیگر باید بروی. دستانش را بوسیدم: کجا بروم؟ تازه پیدایت کرده ام. - باید بروی. - اما تو … توهم می آیی؟ -نمیتوانم. سرش را پایین انداخت. نمیدانم چرا به یک آن تمام بدنم شروع به سوختن کرد. او دور شد… دور دور و من برگشتم، برگشتم به جهان بی او... به جهان جهنمی خودم…
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 185
فکر میکردم دوستت که داشته باشم گره کور زندگی شل میشود خوشبختی سرش به سنگ میخورد بهشت را میگذارد برای خدایی که عشق را تبعید کرد و برمیگردد میخواستم با هر چرخ این زمین گرد هی ببوسمت ببوسمت ببوسمت میخواستم بخوانم چرخ چرخ عباسی … و خوشبختی مرا بندازد توی آغوشت اما نشد که نشد که نشد حالا هر لحظه گره دو دست از درون روی گردنم فشرده تر میشود و نبضم کندتر و کـندتــر و کـــنـــد تــــر و کـــــــــــنــــــــد … واقعیت دارد دوستم نداری و دیگر نه زمین نه خوشبختی نه حتی خدا هیچ کس نمیتواند دست مرگ را از گلویم بردارد
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 163
تخت برای اتفاق های عاشقانه کوچک است من بوسه ای را می شناسم که باید به خیابان رفت و آن را از دنج ترین کوچه ها دزدید شهر برای اتفاق های عاشقانه کوچک است من دریایی را می شناسم که عمقش به اندازه ی جیب های ماست من فکر می کنم دنیا برای اتفاق های عاشقانه کوچک است…
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 143
ازسرعادت نیست که وقتی میروی تادم در همراهیت میکنم و بعد تا آخرین چشم انداز تاجایی که سرمیچرخانی، لبخند میزنی مبهوت راه رفتنت میشوم باز آخر چیزی از دلم کنده میشود که میخواهم باچشمهایم نگهش دارم لعنت به رفتنت که قشنگ میروی…
قلب یخی...برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 173
برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 197
برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 143
برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 149
برچسب : نویسنده : انیسا ariamahdi22 بازدید : 180